خاطراتي از شهيد فقيه حسيني از زبان برادر شهيد (سيدابراهيم فقيه حسيني)
شهيد فقيه حسيني از هر جهت نمونه والگو بود , اخلاق اجتماعي ـ درسي ـ ورزشي ـ مذهبي , جذب افراد به اسلام ـ خوش اخلاقي , از صفات بارز ايشان ايثار و مهرباني بود .
در يكي از زمستان ها براي ايشان يك كت چرمي خريديم به اصطلاح ضد باران . پس از مدتي كه گذشت ديدم ايشان كت ندارند , من با ناراحتي به ايشان گفتم كه چرا دقت نمي كني , نمي تواني يك كت را نگهداري , چرا كتت را گم كرده اي و ...وساير حرفهايي كه شنيدنش براي يك نوجوان سخت است اما ايشان در كمال بردباري هيچ جوابي به حرف هاي من نمي دادند , هر چه مي گفتم كه كت خود را چه كرده اي , كجا گم كرده اي , چيزي نمي گفت اما پس از گذشت زمستان يكي از رفقايش بطور تصادفي از من بخاطر فرستادن كت تشكر كرد و تازه آن وقت فهميدم كه يك همكلاسي فقير داشته كه توانايي خريد لباس را نداشته و او اين كت را به دوستش هديه داده بدون اينكه منتي برسرش گذاشته باشد و من بخاطر رفتاري كه با او داشته بودم شرمنده شدم و هرگاه به ياد اين ايثار و دلسوزي ايشان نسبت به ديگران خصوصاً فقراء مي افتم , ناخودآگاه اشك در چشمانم جاري مي شود .
از ادب و تواضعش هرچه بگويم باز هم كم است , كسي كه خدا او را انتخاب مي كند معلوم است كه بايد چگونه باشد , خداوند توفيق ادامه دادن راه شهداء را به ما عطا بفرمايند .
20روز از آغاز جنگ مي گذشت , بيستم مهرماه بود كه بسيج مردمي شكل گرفته بود و مي گفتند در حال حاضر دانش آموزان را به جبهه اعزام نمي كنيم , روزي كه ما با هم براي اعزام به جبهه به مدرسه علميه رفتيم مي خواست به من بگويد كه تو نيا تا من بروم اين طور مودبانه گفت كه برادر بيا مثل زمان پيامبر كه عقد اخوت مي بستند , يكي مي ماند و ديگري به جبهه مي رفت تو بمان و به خانواده و كارهاي خانه برس تا من كه مجرد هستم به جبهه بروم و با اولين اعزام هنگامي كه من سر كلاس بودم به جبهه رفت و بعد از رفتنش در وصيت نامه اش از اينكه بدون خداحافظي رفته معذرت خواهي كرد .