:: باسمه تعالي::

سايت كانون محبين اهل بيت (عليهم السلام ) روستاي چارك در آينده اي نزديك راه اندازي خواهد شد . به همين جهت از تمامي دوستاني كه تمايل به همكاري دارند دعوت مي شود تا مراجعه به اين صفحه و مشاهده ليست موجود در هر زمينه اي كه مي توانند همكاري نمايند .

.:: با تشكر ::.

 پست الكترونيك : shoghe.wesal@gmail.com   

تلفن تماس : 09127512102

كانون محبين اهل بيت (عليهم السلام )  مسجد جامع الزهراء چارك

     

شهــيد عبــاس فـقـيه

   

 

 

 

 

 

سجاياي اخلاقي شهيد از زبان برادر شهيد ,آقاي علي فقيه

بسم الله الرحمن الرحيم

يكي از نيرو هاي فعال و خدمت گذار در مراسم سوگواري حضرت ابا عبد الله الحسين بود و در نظم آن ميكوشيد در مراسم روضه خواني و سينه زني حضور فعال داشت و كار هاي خدماتي مربوط به آن را انجام مي‌داد.

ارادت خا لصا نه اي به رهبر معظم انقلاب حضرت امام خميني (ره) داشت وتحول فكري شهيد از انديشه هاي ايشان نشات ميگرفت ودر زمينه هاي ديني واجتماعي از ايشان تقليد مينمود .

از ولايت فقيه بخصوص حضرت امام حمايت فراواني ميكرد وسعي داشت در خط ايشان حركت كند ومبادا از رهنمودهاي ايشان سرپيچي كند وافراد ديگر را هم وادار ميكرد كه درخط امام حركت كنند واز راه راست انقلاب منحرف نشوند.

درخصوص مبارزات سياسي وي قبل از انقلاب با وجود اينكه شهيد در مقطع راهنمايي تحصيل ميكردوآن زمان مصادف شده بود با شروع مبارزات مردم بر عليه شاه خا ئن گر چه شهيد سن كمي داشت ولي بسيار مبارز وفعال بود وباچندنفرازدوستان كه يكي از انهاشهيدسالمي بود به پخش اعلاميه هاي حضرت امام وهمچنين عكسهاي ايشان وديوار نويسي مي‌پرداخت .

آرزويش پيروزي انقلاب اسلامي ورزمندگان اسلام بود وهميشه به فكر آنان بود .

باجهادسازندگي وسپاه پاسداران در زمينه هاي فرهنگي همكاري فراواني داشت ودر بعضي شبها در روستا به نگهباني ميپرداخت وتمام هم وغم وي خدمت به مردم وروحانيت بود.

به شهادت عشق ميورزيد وهنگامي كه يكي از بچه ها شهيدميشد بسيارافسوس ميخورد كه چرامن لياقت شهادت را ندارم حتي در نامه اش به اين حقيرنوشته بود كه شهادت سعادتي است كه نصيب هركسي نمي شود ويكباربه بنده گفتند كه تا جبهه هست من در جبهه ها ميما نم وهر گاه جنگ تمام شد به لبنان وفلسطين خواهم رفت وبا ا سراييل غاصب جنگ خواهم نمود .

باخانواده هاي شهدا خيلي صميمي ومهربا نانه بودواحترامي خاص برايشان قائل بود وگاهي از خدمت به آنان غافل نميشد وهنگامي كه پدريا مادر شهيدي را ميديد غمگين وناراحت ميشدوبه آنهادلداري مي‌داد

وهنگامي كه خبر شهادت شهيد ابطحي را شنيد سريعا خود را به منزل شهيد رساند وبسيار گريه نمود وبعد به گلزار شهدا رفت  وهمانجا به تنهايي گريه ميكرد وبعد به خانه امد  وهميشه دعا ميكرد تا شهادت نصيبش شود وبه خيل شهيدان بپيوندد .

هميشه الهاماتي را كه در جبهه مي‌ديد براي دوستانش بازگو مي‌كرد.

يكي از بستگانمان كه به مكه مكرمه مشرف شده بودند وي را در حالي كه در باغي ايستا ده  يك دست  وي نيز قطع شده است .

به غير از كتابهاي درسي به كتابهاي مذهبي وتاريخي نيز علاقه داشت وقبل از اينكه به شهادت برسند  طي نامه اي به بنده سفا رش كرد كه كتابهايي را كه در صندوق گذاشته ام به كتابخانه اهدا نماييد وما نيز به سفارش وي عمل كرديم .

اوقات فراغت خود را بيشتر در منزل وكمك به خا نواده يا در كتا بخا نه روستا و به مطا لعه كتابها اينجانب علي فقيه برادر شهيد عباس فقيه با توجه به اينكه برادر شهيد هستم ايشان فردي مخلص و مذهبي وبا روحيه اي بسيار بالا و داراي اخلاقي نيكو بود و با همه اعضاي خانواده بخصوص پدر و مادرم بسيار مؤدب بوده و خانواده را بسيار احترام مينمود از زماني كه در مقطع راهنمايي مشغول به تحصيل بود مصادف با اوايل انقلاب جنب و جوش خاصي در وي مشاهده ميشد كه حتي شب و روز آرامش نداشت و بچه هاي ديگر روستا به پخش اعلاميه ها و تصاوير حضرت امام (ره) و نوشتن شعار بر روي ديوارها مي پرداخت رفتارو كردارش با پدر ومادرم بسيار خوب بود و حتي احترام ساير اعضاي خانواده را نيز بر خود واجب مي شمرد و چون به اين دنيا دل بستگي نداشت همسري اختيار نكرده و همچنان مصر بود كه مجرد ياقي بماند و پايبند به زرق برق دنيا نباشد.

با پدرو مادرم و اين حقير ارتباط بيشتري داشت . زيرا وظيفه شرعي خود مي دانست كه احترام پدر ومادر را داشته باشد تا خداي نا كرده مبا دا از دست وي دل آزرده شوند .

از صفات و ويژگيهاي اخلاقي شهيد ميتوان به تواضع و فروتني اشاره كرد كه هميشه با افراد روستا پيش سلام ميشد و خود را كوچكتر از همه مي دانست ، فردي با حيا و فاقد تكبر و خود بزرگ بيني بود ، در حفظ امانت و اسرار مردم بسيار كوشا بود ، با حوصله و سعه صدر بود و حتي مدتي كه در كتاب خانه مشغول به فعا ليت بود با افراد مراجعه كننده برخوردي بسيار عالي داشت و از اين نظر مردم از وي اظهار رضايت ميكردند ، با دوستان و همسايگان بسيار صميمي و گشاده رو بود نظم و انظباط را در كارهايش رعايت مي نمود و به عهد و پيمان خود نيز وفادار بود .

در مورد جذابيت و محبوبيت شهيد در ميان مردم روستا اين را بگويم كه همه از وي بسيار راضي و خوشنود بودند زيرا ايشان در مسافرت مراعات حال افراد ضعيف و بزرگ تر از خود را داشت كه حتي يكي از افراد مسن روستا ميگويد يك روز در هواي سردي كه عازم خورموج بودم ديدم شهيد جلوي ماشين نشسته وتا بنده را ديد فورا از جاي خود بلند شد و جاي خود را به من داد وخود عقب وانت نشست ، بخاطر اينكه جايش را به پيرمردي داده باشد يعني بسيار كوچك نفس و وظيفه شناس بود كه حتي نگراني مردم بعد از مفقود شدن وي مشهود بود . گاهي ديده نشد كه با كودكي برخوردي تند وخشن داشته باشد .

با دوستانش بسيار صميمي و ساده برخورد ميكرد اخلاق نيكو و پسنديده اش دوستان را به راه اسلام و انقلاب هدايت ميكرد و در تشويق و ترغيب افراد به آمدن به كتا بخا نه بسيار كوشا بود و كتابهاي مذهبي و تاريخي در اختيارشان مي گذاشت و آنها را به رفتن به جبهه تشويق مي نمود وبه دوستانش نصيحت مي كرد كه با افراد ناباب و كج سليقه ارتباطي نداشته باشند و خواهران را  نيز به رعايت حجاب تو صيه مينمود .

سعي داشت كه مبادا حق كسي را پايمال نكرده و حقوق ديگران را رعايت نمايد .

ايشان قرآن را در زمان كودكي نزد سادات روستا فرا گرفت و سعي ميكرد با معاني آن آشنا شده و در حد توان به دستورات آن عمل نمايد ، خود شروع كننده ي دعاي كميل و توسل بود ودر مسجد شركت فعال داشت و بچه ها را نيز به شركت در مراسم دعاها ترغيب مينمود و هر جا كه بود حتما خود را به دعا و نماز ميرساند و زمان اعزام به جبهه قرآن و دعا را در ساك دستي خود مي نهاد كه آنها را بخوا ند و هميشه با خود داشته باشد .

چون خود از كساني بود كه در نماز جمعه و جماعت شركت مي كرد تمايل داشت دوستانش نيز شركت كنند .

ايشان در انجام فرائض ديني پايبندي زيادي داشت ، نماز اول وقت را خيلي مهم ميدانست كه هر گاه صداي مؤذن را مي شنيد فورا خود را به مسجد مي رساند تا مبادا نمازش از وقت بگذرد ، سعي ميكرد نماز را با خضوع و بدون عجله مي خواند و بر ترك محرمات تاكيد داشت و حتي به تنهايي در اتاقي مي خوابيد وبا اينكه نو جواني بود نيمه شب بلند ميشد و نماز شب مي خواند.

بعضي از دوستان وي در سپاه و همچنين در نيروي انتظامي  ويكي ديگر از دوستا نش هم اكنون به عنوان روحاني محل مشغو ل به خد مت ميباشند وچند نفري هم شغل آزاد دارند.

شهيد هميشه مي‌گفت كه نبايد جبهه ها خالي شود و ما را به رفتن به جبهه تشويق ميكرد ومي‌گفت كه امام وانقلاب را ياري نموده وروح شهدا وامام زمان (ع)را شاد نماييم وحتي به بنده نيز توصيه ميكرد كه هر دويمان به جبهه برويم وميگفت خانواده اي از اصفهان چهار به اسلام تقديم كرده چه اشكالي دارد  ما نيز دو شهيد به اسلام وقرآن تقديم كنيم كه باعث افتخار هر دو جهان است .

اولين بار سيزده ساله بود كه به جبهه ها ي كردستان   اعزام شدوچون قد كوتاهي داشت به او مي‌گفتم مبادا كردهاي منافق شما را اسير كنند.

عامل تشويق وي در رفتن به جبهه ها ايمان ايشان وعلاقه  خود او بود آرام و قرار نداشت وبا وجود مما نعت بسيج از اعزام وي به دليل كمي سن وي اقدام به دستكاري در شناسنا مه اش نمود تا مانع اعزام او نشوند.

توصيه ايشان هنگام اعزام به جنگ اين بود كه در حفظ وصيا نت از انقلاب اسلامي و خدمت به محرومين كوشا باشيد .

در پشت جبهه ها به جمع اوري كمكها ي مردم مي پرداخت و خود در اين مورد پيش قدم مي‌شدند .

در زمان حضور در جبهه براي حقير چند نامه نوشته بود كه يكي از نامه ها مثل وصيتنامه نوشته شده بود ودر آن ذكر كرده بود كه مبالغي پول بدهكا رم وآنرا پرداخت كنيد ومدت شش ماه برايم نماز ويكماه نيز روزه بگيريد وكتابها يم را به كتابخانه اهدا كنيد ومبلغ 5000 تومان پول از وي نزد من به امانت بود  كه گفته بودند كه به فقرا دهيد وهر گاه كه شهيد شدم قبر مرا در قبر ستان روستاي چارك ودر كنار قبر شهيد ابطحي وشهيد فقيه حسيني قرار دهيد كه متا سفا نه نامه هاي ايشان مفقود گرديده است .

هر گاه از جبهه كه بر مي گشت روحيه اش خيلي خوب بود و بچه هاي روستا را جمع ميكرد واز خاطرات جبهه و جنگ برايشان تعريف ميكرد وآنها را به رفتن به جبهه ترغيب ميكرد ودر موقع تسويه حساب بعداز سه ماه  پولي نمي گرفت و ميگفت كه آنرا به حساب 100  امام واريز كنند.

موقع برگشتن خاطراتي از رشادت وغيرت رزمنده ها برا يمان تعريف ميكرد .

آخرين باري كه به جبهه ها اعزام شد مثل دفعه هاي قبل شور وحال عجيبي داشت  وبا اينكه تنها 13 سال داشت هم به سمت فرما ندهي توپ 106 شد وهم  وي تا سالها به صورت مفقود باقي ماند .

شهادت ايشان از طريق بنيا د شهيد خورموج به ما اطلاع داده شد واز زبان آقايان طوافي وحسين زارعي.

ومايه بسي افتخار است كه در راه اسلام و قرآن شهيد شده وهمچنين افتخاري بس بزرگتر از اينكه ادامه دهنده راه شهيدان باشيم .انشاء الله و خداي ناكرده اگر بصورت  فردي منافق ومعاند نظام جمهوري اسلامي در مي آمد و خداي ناكرده او را اعدام ميكردند چه كار مي‌توانستيم بكنيم با يك عمر بي آبرويي  وخدا را شاكرم كه افتخار به خيل شهيدان پيوستن آنهم در سن 18 سالگي وبه ديدار معبود شتافتن همچون مولايش حضرت قاسم (ع)آن هم در صحراي سوزان كربلا وبا لبي تشنه نصيبش شد.

محل دفن شهيد در روستاي چارك ازطوابع شهرستان دشتي وگلزار شهداي اين روستا ميباشد .

شهيد به مدت 13 سال به صورت مفقو د الا ثر بوده واز وي تنها استخوان جمجمه سر وي ودست و پايش بود .

گروه تفحص شهدا جسد وي را پيدا نموده اند ودر سال 1375 تشييع شد .

تشييع جنازه بسيار باشكو هي بودتمام اهالي روستاي چارك  وهمچنين برخي روستاهاي اطراف در اين مراسم شركت كرده بودند و از كنار مسير اصلي راه مردم چشم انتظار عزيز پرپر شده اي را مي كشيدند كه 13 سال مهمان خاك تفتيده خوزستا ن بود ومادري باچشماني اشك آلود از فراق فرزند ميوه دلش را در آغوش مي كشيد   وهمچنين دوستاني را كه آرزوي ديدن همدم گمشده شان را داشتند صحنه هايي بسيار زيبا وبه ياد ماندني را به وجود آورده بود پير وجوان زن ومرد وحتي كسا ني كه او را نديده بودند واز او فقط خاطرات ايثار واز خود گذشتگي در ذهنشان باقي بود به سر و سينه مي زدند و وي را با شعر سوزناك    

   

كجاييد اي شهيدان خدايي                     بلا جويان دشت كربلايي

و

اين گل پرپر از كجا آمده                            از سفر كرببلا آمده

به آغوش خاك سپردند وافتخار ميكنم كه از خانواده شهدا هستم واميدوارم خداوند اين توفيق را به ما بدهد كه در راه عقيده و مسير سختي كه برادر شهيدم پيش رويم نهاده قدم بر دارم وادامه دهنده راه او باشم.

شهادت ايشان خود گو اه حضور معنوي شهيد در تمام امورزندگي ماست .

خون شهدا به وسيله اعتقادات وايمان افراد جامعه وادامه دادن راه آنان پاس داشته مي شود .

وپيامم به مردم اين است كه احترام خانواده شهدا را نگه داشته وارزشهاي آنان را هميشه زنده بدارند و مسئولين نيز توجه بيشتري به خانواده شهدا نمايند .