بيان سجاياي اخلاقي و خدمات شهيد سيد اسدالله ابطحي از زبان خواهر زاده ايشان سيد محمد حسين حسيني:
شهدا هر كدام اسوهاي هستند كه الگو آنها اولياء الله و آهنگ آنها ذكر الله و هدف آنها الله است و شهيد ابطحي يكي از آنهايي است كه به اوج معنويت و مقصود همه عرفا رسيد.
خاطرات شهيد را در سه بخش قبل از انقلاب تا اوج انقلاب، از زمان پيروزي انقلاب در بهمن 57 تا شروع جنگ تحميلي، و شروع جنگ تا لحظه شهادت ميتوان تقسيم كرد كه هر كدام شامل مباحث مختلفي از جمله رفتار، سكنات، عبادات و روحيات وي ميشود.
الف) قبل از انقلاب:
شهيد ابطحي را از زمان كودكي به ياد دارم و از زماني كه دانستم وي دايي بنده است وي را از جان دل دوست داشته و تا آن جا كه توانستم با توجه به كودكي خود وي را رها نكردم اولين مطلب از خاطراتم اينكه طي سالهاي 53 و 54 كه ماه مبارك رمضان مصادف با ايام تابستان بود و هواي طاقت فرساي آن موقع از سال همه را ميديدم كه پارچهاي را خيس كرده و دور خود ميپيچند و شهيد ابطحي را نديدم كه مثل ساير مردم براي فرار لحظهاي از گرما پارچهاي را خيس كند و روي خود بياندازد. و اين را به جرات ميگويم كه براي رفع عطش يا لذت خنكي آب در ماه رمضان حتي سالهاي بعد آبي هم به صورت نزدهاست و خدا را گواه ميگيرم اگر اغراق كردهباشم عقوبت شوم.
در آن گرماي طاقت فرسا كه روزه طاقت همه را بريده و اكثراً به استراحت ميپرداختند شهيد ابطحي در دروازه منزل( سابقاً درب حياط تقريباً سرپوشيده و به صورت اتاق دو طرف باز بود.) مينشست و قرآن را تلاوت ميكرد و خم به ابرو نميآورد كه عطش و گرما باعث شود از تلاوت دست بكشد.
تلاوت قرآن وي هنوز هم در گوشم طنين انداز است. صداي حزين و آهنگ بم آن و قرائت صحيح قرآن وي دليلي بود كه آن را هيچ وقت فراموش نكنم.
طي همان سال يا سالهاي بعد بود كه به قول ما سر مقابله در شبهاي ماه مبارك رمضان بود و به اصلاح و هدايت قرائت قاريان ميپرداخت و در حياط حسينيه قاريان گرد هم جمع بودند و او نيز در كنار رحل مركزي كه مخصوص تلاوت كننده بود نشسته و اشتباهات قاريان را ميگرفت.
همين ورزش دوچرخهسواري باعث شدهبود وي از قدرت پاي بالايي برخوردار باشد و علاوه بر آن از قدرت جسمي زيادي نيز برخوردار بود و همه فوتباليستهاي قديمي روستا شهيد ابطحي را به ياد دارند كه دفاعي نفوذ ناپذير با شوتهايي كشيده و بلند كه از دروازه خودي تا زمين حريف بود. هميشه در زمين فوتبال با كفشهاي كتاني سفيد يا كفشهاي كتاني ميخ دار ميپوشيد و صلابت وي دريار گيري ها در فوتبال موثر بود. قدرت بدني و صلابت وي به گونهاي بود كه كسي ياراي مقابله با وي را نداشت.
در زمان تحصيل از قدرت درك بسيار بالايي برخوردار بود و كمتر جهت امتحانات مطالعه ميكرد. از خصوصيات ديگر شهيد ابطحي استعدادهاي دروني وي در امور هنري مثل خط و نقاشي بود. خط نستعليق وي در حد عالي بود و مهارت خاصي در تراشيدن قلم ني و نوشتن خط نستعليق داشت.
مادر شهيد نقل ميكرد شبها دير موقع به منزل ميآمد و وقتي سوال ميكردم چرا دير آمدي اظهار ميداشت مشغول پخش اعلاميههاي انقلاب و عكس امام بودم.
از خصوصيات ديگر وي صله رحم بود كه انجام ميداد يك وقت صبح ميگفت فلاني برويم درازي نزد خالهات و با دوچرخه بر ترك آن سوار ميشدم و اين راه پر پيچ و خم و صعب العبور را طي ميكرديم تا به درازي ميرسيديم.
كم حرف و گزيده گوي بود متانت و سنگيني وي زبانزد خاص و عام بود و در عين حال گاهي مزاحي كه ميكرد براي همه جالب و خندهآور بود و به كسي نيز توهين نميكرد. سخن لغو جاري نميكرد. در اين مدت عمر كسي از وي رنجيدهخاطر نشد.
در يكي از روزها بواسطه اينكه دوچرخه را به من نداد تا سوار شوم شديداً او را اذيت كردم و با سنگ او را مورد هدف قرار ميدادم صبر و شكيبايي وي به حدي بود كه خودم شرمگين ميشدم و او يك حرف تند به من نزد فقط ميگفت نكن خالوا وگاهي شوخي آن اينكه كمت مي دره .
موقعي نيز به ياد دارم در كمك به خانواده ما به اتفاق وي و برادر بزرگم سيد محمد حسن وسايل و ابزار برداشته و باغ ميرفتيم تا تنه نخل را بشكافيم و تكه تكه كنيم جهت هيزم به خانه بياوريم و پس از اين كار با الاغ هيزمها را به خانه ميآورديم.
ب) بعد از پيروزي انقلاب تا آغاز جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي:
وي كه روحيهاي سرشار از معنويت و عشق به امام داشت باعث شدهبود كه آرام نباشد و شبها و روزها در خدمت انقلاب باشد نگهباني از دستاوردهاي انقلاب و مبارزه با چهرههاي مزورانه منافقين از جمله اقدامات وي بود.
يكي از كساني كه بوسيله سلاحهاي برنو و ام يك در سطح شهر و حتي روي سردرب حياط روحاني مبارز منطقه آيت الله ابطحي نگهباني ميداد وي بود.
يكي از دوستان نقل ميكرد شهيد ابطحي از كساني بود كه هميشه عليه خط نفاق موضع ميگرفت و مقابل آنها بود و نتوانستند وي را جذب كنند و او همچنان بر اعتقادات خود پا برجا و محكم ايستاده بود.
ج) آغاز جنگ تا لحظه شهادت:
از خاطرات جنگي وي همين بس كه ميگفت: هنگام تخليه اسرا به پشت جبهه آنها را بدون هيچ واهمهاي سلاح را به پشت كول گذاشتم و آنها را مثل گله ميراندم و يكي از آنها جرأت نميكرد سرش را بچرخاند.
از اينكه خاطرات جبههاي وي را نميدانم به اين علت است كه كمتر اهل حرف بود و سعي در بي ريايي داشت و كم حرف و سخت كوش و عاشقي شوريده حال بود كه وصيت نامهاش گوياي آن است . وقتي وصيت نامه وي به دست مرحوم آيت الله حاج سيد موسي ابطحي ميرسد و ميخواند در وصف وي اظهار ميدارد او يكي از اولياء الله بود كه او را نميشناختيم.